حرف دلهای من
سلام الان هفت روز از سال جدید گذشته هرچی میخام با خودم کنار بیام...هرچی میخام حواسما پرت کنم ... فکر نکنم ... نمیشد که نمی شد. چرا من همش باید فکر کنم ... چرا باید من همش نگران باشم... استرس داشته باشم... ای خدا چرا نباید با اینکه هفت شبانه روز از سال جدید گذشته ازم خبر بگیره... چرا نباید اصلا گوشیشا روشن کنه ... اصلا فکر من نیست ... با خودش نمیگه این پسره اصلا زندس . مردس.نفس میکشه . سالمه... چرا آخه ... با خودم میگم چرا اینقدر فکر میکنی ... چرا نگرانی بی خودی ... مطمئن باش حالش خوبه ... دور اطرافش شلوغه ... جوری سرش شلوغه که اصلا حواسش به تو نیست... اصلا چیکارش داری چرا میخای خوشبختیشا ... ازش بگیری ... بزار به حال خودش باشه حالا که خوشه خوب چیکار کنم دارم از نگرانی دق میکنم ای خدا ... این که سنگ دل نبود ... نامهربون نبود ... کم محل نبود ... تازه دارم تو این سال جدید میفهمم عاشقی واقعا چه مزه ای داره... مثل شمع از نگرانی و استرس دارم آب میشم... روزها همش بی حوصلگی ... بد حرف زدن با مردم ... اخم کردن... بد رفتار کردن... غذا نخوردن ... شب هم یه جور دیگه تا صبح بیداری کشیدن ... از این گوشه تخت به اون گوشه تخت ... از این طرف به اون طرف... رفتن بیرون از خونه اونم نصف شب ... دنبال آرامش گشتن ... گرفتن مامورین نیروی انتظامی ... دلیل بیرون بودن ... گیج بودن...ضمانت ... و... بابا بکی دردما بگم ... دارم میترکم ... میخام از اینجا برم ... خیلی زود ... اگر خونه را بتونم کرایه کنم جابه جا میشم شاید اینجوری خودما بتونم پرت کنم از همه چیز ... شاید تنهای تنها بودن برام خوب باشه ... شاید درگیر مسائل زندگی شدن اونم حالا برام خوبه ... کم کم داره حس های عجیبی سراغم میاد ... حس های که از اول سالش معلوم بود چطوری بود ... اگر امسال اتفاقی بیفته که بر وقف مراد نبود و اون اتفاقاتی که نباید بیفته . بیفته کارا تموم میکنم که شاید اینجور راحت تر باشه برای همه ... اگر تا 13 فروردین تا اخر شب ازش خبری شد که هیچ اگر نشد خطهاما عوض میکنم و سعی میکنم ازش دور بشم چرااااا چون نتیجه میگیرم که اون دوست داره اینجوری باشه ... چون دوریا ترجیح میده ... شاید با من بودنا دوست نداره ... راست میگه بزار فکرش آزاد باشه ... چرا بخواهد الکی فکرشون درگیر یه آدم بی ارزش مثل من بکنه ... میرم اگر قسمتم باشه اگر دوستم داشته باشه اگر بهم ایمان داشته باشه اگر قبولم داشت باشه اگر روی حرفهاش باشه منتظرم میمونه واگر نباشه هیچ هیچ هیچ هیچ دیگه دارم حس میکنم وب من هم دیگه کم کم متروکه میشه حرفهای ناگفته ای من دیگه جای توی این وب فکر نکنم داشته باشه انگار وب من هم خسته شده از تمام حرفهام... خدایا با این همه حال شکر و سپاست یا حق
Design By : Yas Man |